اینها را علائم حیات مینامند. اگر این دو برقرار باشد مصدوم حیات طبیعی خودش را ادامه میدهد. اما در یک نگاه عمیقتر باید اعتراف کرد نفس کشیدن و ضربان قلب و گردش خون جزو علائم حیات نیست بلکه اینها نشانه زنده بودن است. حیات، یعنی زندگی کردن نه زنده بودن! «زنده بودن» حرکتی است افقی از گهواره تا گور اما «زندگی کردن»، حرکتی است صعودی از زمین تا آسمان...
بقیه در ادامه مطلب
برخی آدمها زندگی نمیکنند بلکه فقط زنده هستند. آنها با نفس کشیدن روزها را یکی پس از دیگری میگذرانند، صفحات تقویم را سیاه میکنند و مثل کنتور آب و برق فقط شماره میاندازند. اینها مردگان متحرکی هستند که فقط به گذراندن اوقات خود مشغولند.
برخی آدمها انگار به دنیا آمدهاند که تپل شوند و بمیرند. بعضی از آدمها انگار به دنیا آمدهاند که فقط غر بزنند. برخی هم فقط آمدهاند که خوش باشند. عدهای فقط آمدهاند چند سال کتاب بخوانند و با کمترین خاصیت بمیرند. دستهای فقط آمدهاند پول روی پول بگذارند و گروهی هم آمدهاند که فقط تماشاچی باشند و زندگی را تماشا کنند؛ درست مثل ورزشگاه که روی سکو مینشینی و فقط نگاه میکنی، در بازی هیچ دخالتی نداری و فقط کف و سوت میزنی. مهمترین کارت میشود تخمه شکستن روی سکوها. این آدمها آمدهاند که در زندگی فقط تخمه بشکنند و تف کنند. برخی آدمها زندگی نمیکنند فقط با سرعتی ملایم، هر روز تکرار میشوند تا عاقبت بمیرند؛ نه تغییری، نه رشدی، نه تأثیری، نه خاصیتی!
نوشتن دیدگاه